Sunday 29 July 2012

از تهران تا قاهره ، اینجا دیگر نه شور انقلابی می بینید و نه شور حسینی



  از تهران تا قاهره ، اینجا دیگر نه شور انقلابی می بینید و نه شور حسینی
article picture
 
وبلاگ تچر زیر عنوان "فرح دیبا و ادعای پوچ مدعیان دموکراسی و حقوق بشر!" نوشت:الان که میخواستم این مقاله را شروع کنم نمی دانستم تو رو چه خطاب کنم بانو ! اگر بگویم ملکه یک عده می گویند شاه دوستم و سلطنچی . بگویم فرح جان رعایت بزرگتری و سن و سال را نکرده ام که در مرام من بسیار مهم است . بگویم فرح خانم یا فرح دیبا متهم میشوم به طرفداری ج ا و سلطنت ستیزی و این حرفها .خلاصه مانده ام چگونه خطابت کنم . چون میخواهم نامه ام بدور از هر موضع گیری سیاسی باشد .

میخواهم بی دغدغه با کسی حرف بزنم که زمانی که خیلی هم دور نیست ملکه ایران بوده . روی کاغذ و بطور رسمی و در تمام اسناد همسر شاه ایران بود ه . یک مقام رسمی . همیشه وقتی دیدم با شما گفتگو کرده اند با تمام سعی خبر نگارها شما از یک لایه خیلی درونی خودت خارج نشدی و بیرون نیامدی . با اینکه مدل حرف زدنتان بگو نه ای است که در کلمات و جملات مکث زیادی داری ولی با اینحال بسیاری از سخنانتان باور کردنی است و پذیرفتی . ما اذیت شدیم . سختی کشیدیم . درد کشیدیم . برای همین فرق دروغ و راست و صداقت و عوام فریبی را می فهمیم . روزگار از ما سنگهای خارا ساخته . کافی است سری به محیط مجازی بزنید و بحثهای تند گروههای مختلف سیاسی و اعتقادی را ببینید تا متوجه شوید که این نسل با نسل انقلاب تومنی کلی فرق کرده است .

اینجا دیگر نه شور انقلابی می بینید و نه شور حسینی . به کلمه به کلمه یکدیگر انتقاد می کنیم .بعضی مواقع تلخ است و سخت ولی من ایمان دارم نتیجه خوبی دارد . این انتقادها و حتی فحشها در محیط مجازی ایران را میسازد . فقط امیدوارم …با تمام وجود امیدوارم دیر نشود . شاید بیشتر از اتحاد به این انتقاد ها و دعواها در این جامعه نیاز باشد . از این حرفها که بگذریم من زمانی که شما در ایران بودید هنوز وجود نداشتم و متاسفانه زمانی را به یاد دارم که چیزی جز درد و محرومیت و جنگ ندیدم . اگر بخواهم دهه شصت را با یک واژه برایتان از دید یک کودک بگویم از دید من کلمه ( خاکستری ) بهترین واژه است . ترس همه جا حضور داشت . از مسجد محل گرفته تا نیمکتهای خط خطی و کثیف مدرسه . مدیران و ناظم ها و معلمهای سیاه پوش و خاکستری پوش و مقنعه هایی که تا نزدیک چشمها آمده بود .ما محکوم بودیم . بالفطره محکوم بودیم به خطا . به بی ناموسی ! به دروغگویی و به نامسلمانی . پسر و دختر نداشت . دخترها در بعضی چیزها بیشتر زیر ذره بین بودند و پسرها در مسائل دیگر .

روزگار غریبی بود . به هر دوره که وارد میشدیم چیزهای تازه ای در می یافتیم . تا زمان آمدن ویدئو در ایران من نمی دانستم کسانی که می گویند زمان شاه چنین و چنان بود منظورشان چیست . باور می کنید هیچ تصوری از آزادی اجتماعی نداشتم . هیچ که می گویم همان کلمه هیچ را تصور کنید . دقیقا مانند انسانی که از مادر کور متولد می شود . وقتی اوج خوشی و اینکه احساس آزادی کنیم برای ما این بود که رفسنجانی در تلویزیون بگوید کت و دامن آزاد است برای زنان ( که البته هیچوقت عملی نشد ) خودتان وضع را بسنجید . دنیای ما خلاصه شده بود در سریالهایی که عشق را در قالب خواستگاریهای سنتی می دیدیم و رد و بدل کردن سلام و علیک های پشت چادر ! با همه اینها این دوره ها را هم دوست دارم . می دانید چرا ؟ چون به نسلهای بعدی با فخر خواهم گفت چیزهایی را در عمرم تجربه کردم که به خواب هم نخواهید دید . تصورش را هم نخواهید کرد. تجربه های عجیب و غریب ما مانند تعریف کردن از سرزمین غولها خواهدبود .

سخن به درازا کشید . راستش نمی دانم چرا این درد دل ها را از آن روزها کردم شاید برای اینکه بدانید من نه تصوری از شاه داشته ام نه انقلاب . ولی یک چیز را با تمام وجود فهمیدم شما در این فیلم ناخواسته و فقط با صداقتتان پته همه مدعیان حقوق بشر را روی آب ریختید . نقل به مضمون : سفیر انگلستان و آمریکا از همه بیشتر اصرار به رفتن ما داشتند . همین یک جمله سیاست کثیف اینها را رو کرد . آقایان باید از خودشان خجالت بکشند . هنوز چیزی از رو شدن اسناد دخالت آمریکا در 28 مرداد نگذشته است . جالب اینجاست حرف می زنیم می گویند دایی جان ناپلئونی فکر می کنید …. من یکی اعتراف می کنم که گاهی این مغلطه را باور می کنم ! دایی جان ناپلئون یک رمان زیبا بود و از آن سریال بسیار زیبایی ساخته شد .ولی قصه مملکت ما نیست . در این ملک همیشه جای پای انگلیس و در دوره های جدیدتر آمریکا بوده و هست . رد جای پاهایشان را میتوان از مرزهای ایران در شبهای تنهایی و بی کسی عباس میرزا تا همین بغل گوش ما و امروز و روابط افلاطونی با سران اینجا و همسایگان ما و خیلی گندکاریهای دیگردید . رد کردن ج ا دلیل نمی شود تاریخ را فراموش کنیم .

فرح دیبا شما با صداقت و بدرستی و شاید حتی ناخواسته خیلی چیزها را روشن کردی . شاه اشتباه کرد ولی خیانتکار نبود . شاه درست عمل نکرد ولی میهنش را دوست داشت . نمی دانم البته به قول شما اشتباه هم نمی کرد موج تغییر از سوی آقایان شروع شده بود و دیگر قابل کنترل نبود . گفتید اتحاد سرخ و سیاه ، انگلیس و آمریکا را فراموش نکنید . روسیه در واقع سرباز میدان بود و دیده می شد کار اصلی را آنها کردند . هیچکس سوال نکرد آقای خمینی در فرانسه چه می کند ؟ چرا در هیچ کجای دیگر نه و فرانسه ! خانم ناهید پرسون که مستند ساخت و با شما به عنوان دشمن سابقش سخن گفت و از اول تا آخر فیلم با تمام توان عرق ریخت و خودش را به واقع به کشتن داد !!! تا به ما ثابت کند که حق با او بوده نتوانست این سوال ساده را پاسخ دهد که آقایان و خانومهای کمونیست الان در آمریکا و پاریس و انگلیس چه می کنند ؟ چرا کوبا نیستند ؟ یا کره شمالی ؟ یا چین ؟ یا روسیه ؟ چند نفر کمونیست واقعی امروز در کشورهای کمونیستی زندگی می کنند ؟ چرا وقتی از آنها میپرسیم چه کرده اید با ما و این گند چه بود زدید عنوان می کنند پشیمان نیستیم از راهمان ؟ مجاهدین خلق که تکلیفشان روشن است ! حالا و امروز باز هم میگوییم گذشته ها گذشته فرح دیبا شما واقعیتهایی را بیان کردی و ما ، بیشتر ما پذیرفتیم .

آیا زمان آن نرسیده از انگلستان و آمریکا بخواهیم اسناد آن روز ها را رو کنند ؟ شاید شما باید بخواهی ؟ شاید هم باید صد سال صبر کنیم تا هر وقت خودشان دلشان خواست عنوان کنند ! زمانی که خبر سوخته شد و برای کسی مهم نبود . من از بند به بند کلمات شما ایمان آوردم که میهن دوستی و بعنوان یک زن ایرانی که درد کشیده ای و دو فرزند خود را از دست داده ای و شاید هرکسی جای شما بود از ایران تنفر داشت به شما احترام میگذارم.

لینک زیر:از تهران تا قاهره، مستندی درباره واپسین روزهای زندگی‌ محمدرضا شاه پهلوی با حضور و به روایت شهبانو فرح پهلوی
http://www.youtube.com/watch?v=4tPj9TbU0lE&feature=player_embedded
http://tacharaa.wordpress.com/2012/07/27/farah-diba/

No comments:

Post a Comment