Sunday 1 July 2012

ایران چگونه آینده خود را نابود کرد


مقاله لوس آنجلس تایمز در باره القانیان

ایران چگونه آینده خود را نابود کرد



یک لحظه تصور کنید اگر افرادی مانند جان جاکوب آستور، اندرو کارنگی یا همه کسانی که اقتصاد آمریکا را به مسیر یک جامعه صنعتی رهنمون شدند، کشته شده بودند، چه اتفاقی می افتاد. این چیزی بود که در سال 1979 در ایران و با اعدام پدر بزرگ من، حبیب القانیان، صاحب صنعت و وطن پرست یهودی ایرانی، اتفاق افتاد. اعدام پدر بزرگ من یک مساله فردی نبود بلکه نقطه عطفی برای ایران بود.
اعدام او و فرار تجار و صاحبان صنایع متعاقب آن از ایران، فرصت های کشور برای تبدیل به اقتصادی مدرن و متنوع بر پایه صادرات را از بین برد و باعث نادیده گرفتن با ارزش ترین منبع توسعه کشور، یعنی مردم، شد. از انقلاب سال 1979 به بعد اکنون نسل جوانی از ایرانیان باید هزینه هنگفت خسارات وارده به کشور را که بر اثر خصومت های جهموری اسلامی با تجار مستقل، وابستگی به نفت و تاکید بر اورانیوم و برنامه هسته ای و لفاظی خشن علیه اسرائیل ایجاد شده، تحمل کنند.
چند ماه بعد از ورود آیت الله خمینی به ایران در 1 فوریه سال 1979، حدود 200 تن از افراد بلند پایه عضو نیروهای امنیتی، ارتش و دولت شاه به جرم "همکاری با رژیم شاه" به قتل رسیدند. در ماه مه آن سال، پدر بزرگ من اولین تاجر ایرانی بود که اعدام شد. در محاکمه ای ساختگی، که 20 دقیقه طول کشید، او را به "جاسوس صهیونیست" و "مفسد فی الارض" بودن متهم کردند. روزنامه های خارجی خبر اعدام "سلطان صنایع پلاستیک" ایران را منعکس کردند.
جرم پدر بزرگ من، به گفته دادستان، کمک مالی به اسرائیل و ملاقات با سیاستمداران اسرائیلی در سفرشان به ایران یا در سفر در اسرائیل بوده است؛ امری که در مورد یهودیان خارج از اسرائیل عادی محسوب می شود. او از رهبران 80 تا 100 هزار یهودی ایرانی در سال های 1960 و 1970 بود، یعنی زمانی که ایران در زمان شاه روابطی صلح آمیز و دوستانه با اسرائیل داشت. هیچ سخنی از تلاش های او در زمینه مشارکت با تجار مسلمان و ارمنی، و تلاش برای تجهیز بیمارستان ها - از جمله بیمارستان هایی که مداوای انقلابیون مجروح در آن ها انجام می شد - و کمک به خیریه هایی برای حمایت از کودکان محصل و سالخوردگان، به میان نیامد.
برای آنها هیچ اهمیتی نداشت که در حالیکه اعضای هیئت حاکمه ایران با پول خود ازایران فرار می کردند، پدر بزرگ من در نوامبر 1978 از سفری از آمریکا و اسرائیل به کشور بازگشت. او گفت: "من هیچ کار غلطی انجام نداده ام و به کشورم بر می گردم." دادستان بر عکس، بر کمک های او به اسرائیل تاکید کرد و به این نتیجه رسید که وی "دوست دشمنان خدا و دشمن دوستان خداست."
پدر بزرگ من در فقر بزرگ شد. او کار خود را در 15 سالگی با کار در هتل عمویش شروع کرد و سپس در بازار، همراه برادرانش به تجارت پرداخت و برای ده ها سال به ساختن کارخانه، ایجاد هزاران شغل، تولید کالاهای ارزان برای طبقه متوسط در حال رشد و پایه گذاری صادرات صنعتی ایران مشغول بود.
این خانواده به مدت 30 سال نقش پیش کسوت را در مدرن شدن و صنعتی شدن ایران ایفا می کردند و اولین برج تجاری و اداری تهران را توسط آنان ساخته شد. اولین کارخانه ساخت محصولات آلومینیومی از جمله یخچال و اولین کارخانه محصولات پلاستیکی برای تولید محصولات مورد مصرف توده های مردم در ایران را بنا کردند.
در سال 1970 پدربزرگ من که عضو اتاق بازرگانی ایران بود به چین دعوت شد تا زمینه تجارت میان دو کشور را فراهم آورند. چین اکنون به بزرگترین طرف تجاری ایران تبدیل شده است ولی 80 درصد صادرات ایران به چین نفت است نه کالاهای ساخته شده. امروزه برچسب "ساخت چین" در همه جا به چشم می خورد. زمانی که فکر می کنم اقتصاد ایران در زمان پیش از انقلاب به مراتب از چین و هند پیشرفته تر و مدرن تر بود، غمگین می شوم چرا که نفت ایران باعث شکوفایی آن دو اقتصاد و توقف مدرنیسم ایران شده است.از آن دردناک تر دیدن فرزندان نسل های دوم مهاجران هندی و چینی در آمریکاست که شرکت های خود را در کشور اصلی خود بنا می کنند.
اگر انقلاب سال 1979 ایران به عوض دشمنی با دیدگاه تجار و صاحبان صنایع، از آن پیروی کرده بود، امروزه تجاری مانند سالار کمانگر در یوتیوب، دارا خسروشاهی از اکسپدیا، اسحاق لاریان از متروگلدین مایر و پیر امیدیار، بناینگذار ای بی، ایران را به یکی از بزرگترین قدرت های جهان تبدیل نمی کردند؟ سه نفر اول در ایران به دنیا آمده اند و پدر و مادر امیدیار ایرانی هستند.
سیاست ایران دنبال کردن برنامه هسته ای یا تولید بمب هسته ای یا تسلط بر خاورمیانه است و بر خلاف منافع ملی خود تمام توجه خود را به عوض رشد و تنوع اقتصادی متوجه آن رشته ها کرده است. نسل جدیدی از ایرانیان، به دنبال خلق و شکل دادن به آینده خود هستند و خواهان آزادی های سیاسی، مدنی و اقتصادی هستند. بیش از 20 درصدی ایرانیان کمتر از 24 سال سن دارند. بدون هیچ چشم اندازی برای شغل بهتر در بخش خصوصی، نوآوری و جلب سرمایه گذاری و ایجاد رشته های جدید تجاری، افراد تحصیل کرده ایران ترجیح می دهند کشور را ترک کنند.
جالب است که چگونه در ماه مارس، رهبر کشور خواهان "تلاش مضاعف" برای رشد تولید و ایجاد اشتغال و تقویت اقتصاد کشور می شود. اصول این کار - جنس ایرانی به دست ایرانی - اقدامی بود که پدر بزرگ من و سایر صاحبان صنایع ایران پیش کسوت آن بودند.
اگر آن تلاش ها ناپسند تشخیص داده نمی شد، در سر خط خبرها در تهران، ممکن بود اقتصاد مدرن ایران به عنوان الگویی برای تمام منطقه معرفی شود. در عوض، این اخبار گویای رنج و عذاب ملتی است که منابع انرژی خود را در راه غلط صرف می کند.
منبع: لوس آنجلس تایمز – 28 ژوئن 2012

No comments:

Post a Comment